قلم در دست داشت ...
چشمانش پر از امید بود و انگیزه ...
میگفت آمدهام تا در کانکور کامیاب شَوَم
میگفت آمدهام درس بخوانم تا که بتوانم گوشهای از مشکل مردمم را بگیرم ،
میگفت از یک ولایت دور آمدهام
چشم روشنی خانه هستم ...
پدرش هنگام بدرقه گفت : برو بَچِم که بخیر موفق شوی
مادرش موقع رفتنش قرآن برسرش گرفت
پدرش گفت : دخترم مراقب خودت باش ، رسیدی زنگ بزن تا خبر شویم جور رسیدی...
پدرش تنها دلگرمیش بود وقتی که مردم میگفتن دختره چیکار درس و مکتب ... دختره چیکار گذرندان صنفها یک به یک و پوهنتون رفتن ...
ولی پدرش همیشه پشتش را میگرفت و میگفت ؛
ما که نتانستیم باسواد بشیم
ما که چیزی نشدیم ،
به آرزوی دلمان نرسیدیم ،
آدم بیسواد مثل کور هست ،
میگذارم برود پشت آیندهاش ...
بلکه مثل ما عمرش تباه نشود ،
کسی که یک قدم برا این مُلک بردارد
مرد است ...
چی فرق است بین دختر یا پسر !
میگذارم دخترم کابل برود بدنبال آرزوهایش ...
مسافت راه دور است و پرخطر ...
اما هرچه باشد کابل هست ،
مُلک بیگانه که نیست
بخیر کامیاب شود ...
راهی کابل شد
بسیار خوش، که با دست پر برگردد
و گوشهای از مشکل هموطنانش را بگیرد..
اما در مکتب ...
آرزوی همگی به یکباره پَر شد !
سالها درس خواندن ،
تلاش ،
مشکلات و سختی ،
دوری از خانواده ،
آرزوهای برباد رفته ،
دلگرمیهای پدر ،
دعاهای مادر ،
کامیابی در کانکور ،
زندگی ،
تمام شد ،
تمام ...
✍️ داهمه ابراهیمی
در حمله انتحاری روز چهارشنبه 24 اسد 1397 به مرکز آموزشی موعود 48 نفر شهید و بیش از 65 نفر دیگر زخمی شدند.
تمامی قربانیان حملۀ انتحاری روز گذشته بر آموزشگاۀ موعود در دشت برچی کابل، کمتر از 20 سال عمر داشتند.
اول نمره کنکور پارسال، سوم و چهارم نمرۀ کنکور امسال در همین آموزشگاه درس خوانده بودند.
آبخور دیار آفتاب...
ما را در سایت آبخور دیار آفتاب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : abkhora بازدید : 202 تاريخ : يکشنبه 20 آبان 1397 ساعت: 11:58